حلماسادات خانومحلماسادات خانوم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی

9. هفته بیست و هفتم

سلام حلمای عزیزم حالت خوبه مامانی؟ قربونت برم که این روزا شیطون تر شدی و لگدهات جون گرفته. گاهی حس میکنم توی شکمم داری بازی میکنی. هر وقت بابایی رو صدا میزنم که حرکاتت رو که الان دیگه از روی شکم معلومه، ببینه، شما ساکت میشی و دیگه تکون نمیخوری. اونوقت بابایی میگه دختر مامانشو دوست داره، منم میگم نهههه بذار به دنیا بیاد همش بابا بابا بکنه، میبینی که دختر عشق باباشه... ای جونم به قربونت. توی سایتهای بارداری نوشته شما از این هفته حافظه داری و هر چی رو که چندبار بشنوی به خاطر میاری. منم حس میکنم وقتی باهات حرف میزنم گوش میکنی... نمی دونم درست فکر میکنم یا نه اما فقط میدونم که خیلی خیلی دوستت دارم دخترم. از یکشنبه هفته پیش رفتم کل...
19 خرداد 1393

8. هفته 25... هفته گرسنگی ها

سلام عزیز دل مامان حالت خوبه دختر گلم؟ خوش میگذره نازنین؟ دختر شیکموی مامان، هر وقت که خوراکی میخورم، یا حتی هر وقت خوراکی میبینم شروع میکنی به تکون خوردن. بعضی چیزا رو دوست داری و بیشتر عکس العمل نشون می دی. مثلا طالبی، یا چایی که با خرما بخورم. هندونه هم انگار دوست داری... تازه ورزشکارم هستی و مامان هر هفته می بردت استخر تا انشالله بتونی طبیعی به دنیا بیای.  هفته پیش مادرجون از شیراز اومده بود پیشمون که اینجا دنبال خونه بگردن و شما که به دنیا اومدی گاهی بیان کرج پیشمون اما مورد مناسب گیرشون نیومد ... خلاصه اون دو روزی که اینجا بودن من حسابی تپل شدم، دو کیلو یهویی زیاد کردم و خودم خیلی برام عجیب بود. شده بودم 68 کیلو و خورده...
5 خرداد 1393
1